پهلویها به روایت عکس و سند(1)
پهلویها به روایت عکس و سند(1)
پهلویها به روایت عکس و سند(1)
نویسنده: محسن ردادی
غلامرضا پهلوی:شاهزاده دزدها!
چکیده: برادران محمدرضا در تمامی جنبههای اقتصادی دخالت و نفوذ داشتند و امپراتوریعظیم مالی و اقتصادی در تمام جنبههای آن به وجود آورده بودند. آنان با برقراریانحصار در فعالیتهای خود، از هرگونه رقابت یا مشاركت منافع از طرف بخشخصوصی جلوگیری میكردند. آنان در راه كسب سود بیشتر، به اعمال زشتی دستمیزدند.بیوگرافی :
غلامرضا پهلوی، دوران دبستان نظام را در تهران گذراند و سپس برای ادامهی تحصیل به سوئیس رفت و در كالج همان شهر كه محمدرضا در آن تحصیل كرده بود به ادامهی تحصیل سرگرم شد. غلامرضا شاگرد متوسط و یا بهتر بگوییم كمتر از متوسطی بود و اولیای كالج از او همواره شكایت داشتند. غلامرضا پس از مراجعت از سوئیس به دبیرستان نظام رفت و سرگرم تحصیلات نظامی شد.
غلامرضا همچنان یك سال در دانشكدهی افسری پرینستون (Prinston) تحصیل كرد و مدتی را هم در مدرسهی آمریكایی بیروت و نیز در كالیفرنیا گذراند.
غلامرضا پهلوی دورههای تكمیلی تانك و زرهی را در دانشكدهی فورت ناكس طی كرد و با درجهی سرتیپی به ریاست عالیهی بازرسی ویژهی ستاد فرماندهی عالی كه بیشتر جنبهی تشریفاتی داشت برگزیده شد. علاوه بر این، غلامرضا آجوان ویژهی شاه، رییس كمیتهی المپیك و معاون ریاست افتخاری جامعهی اسبسواری ایران بود. غلامرضا بعدا در درجهی سرلشكری رسید و همواره به عنوان یك مقام رسمی نظامی به شمار میرفت و در ضیافتهای خارجی و داخلی به جای شاه حاضر میشد.
اهم مشاغل وی عبارت بودند از: «ریاست كمیتهی المپیك، ریاست باشگاه سواركاران ، آجودان ویژهی شاه، ریاست عالی بازرسی ویژهی ستاد فرماندهی عالی، عضو شورای نیابت سلطنت»
(غلامرضا پهلوی در حال نماز خواندن:محل قرار گیری او نسبت به امام جماعت جالب توجه میباشد!)
غلامرضا پهلوی در سال 1326 با هما اعلم، دختر دكتر امیر اعلم پزشك مخصوص رضا شاه ، ازدواج كرد. ازدواج دوم غلامرضا پهلوی با منیژه جهانبانی دختر سرلشكر منصور جهانبانی بود.
ثروت غلامرضا پهلوی :
«غلامرضا پهلوی همراه با زن و فرزندانش، منیژه و مریم و آذردخت پهلوی، از صاحبان مؤسسات كشاورزی و اراضی زراعتی بود: شركت سهامی كشاورزیپارس شهر، شركت سهامی كشاورزی شهر، شركت كشت و صنعت گمیشان(برای اراضی جنگل شمال)، سازمان شاهپور غلامرضا پهلوی در گرگان و دشت،در شمال باختری؛ كلاله گرگان، در شمال خاوری؛ كنگلیك، واحد زراعتیمینودشت، اراضی زیر سد داریوش در فارس، اراضی وسیع زیر كشت گلمحمدی (برای عطر و اسانس در فاصلهی بین كاشان و قمصر)، تاكستانهایحاصلخیز رضاییه (برای انگور و شرابسازی) با همكاری سرمایههایفرانسوی، همكاری از طریق شركت ث.ث.ث با انحصار بزرگ آمریكایی جاندیز، یكی از چهار انحصار بزرگ آمریكا در رشتهی ماشینآلات كشاورزی وتراكتور.»
آنها همچنین در شركتهای ذیل سهامدار بودند: شركت ریسندگی و بافندگی كرج،شركت كارخانهی نورد و پروفیل ساوه، شركت سهامی ساختمانی تمیشان و شركتاینداستریال هومز اینترناشنال، كشت و صنعت تمیشان، كشت و صنعت دشت اجی،شركت كشاورزی عمرانی سبز دشت، شركت تولیدی سیك، شركت بازرگانیبی.اند.اف.
همچنین غلامرضا از سهامداران شركت خدمات سرمایهگذاری ماوراء بحار بود. اینشركت آمریكایی با نام اختصاری I.O.Sفعالیتهایی همچون عملیات كشف نفت و گازطبیعی و خرید و فروش زمین در شمال كانادا، فعالیت در زمینهی معادن سنگ الماس وتیتانیوم در آفریقای جنوبی، اورانیوم در ایالات متحده، سولفور در مناطق شمالی كانادا وفعالیتهای متعدد در سرمایهگذاری امانی و... انجام میداد.
پرونده غلامرضا پهلوی :
«من گاهی اوقات به دخترم (فرح) میگفتم: “این درست نیست كه شاهپورغلامرضا به عنوان برادر محمدرضا به ساختمانسازی مشغول باشد و یا از خارج دستگاه تلویزیون وارد كند!”
شاهپور غلامرضا در خانوادهی پهلوی به خست فراوان معروف بود. البته همهی افراد خانوادهی پهلوی به خوبی و حتی بهتر از من غلامرضا را میشناسند و به درجهی پولپرستی و علاقهی وی به مسایل مادی آگاه هستند. حمایت او از اشرف هم نه از این بابت بود كه آنها خواهر و برادر ناتنی بودند، بلكه بیشتر از آن جهت بود كه با هم شریك تجاری بودند!
غلامرضا همیشه از فرط استعمال تریاك چشمانش قرمز بود و لباسش بوی تریاك میداد! در سال 1340 خورشیدی بود یا 1341 (درست یادم نیست) كه سازمان ملل متحد كشت خشخاش را در ایران به كلی ممنوع اعلام كرد.
محمدرضا به ژاندارمری دستور اكید داد تا مزارع خشخاش را نابود كرده و با حضور در روستاها و مراكز عمدهی پرورش خشخاش از كشت این گیاه افیونی به شدت ممانعت به عمل بیاورد.
كشت خشخاش تا آن زمان در مناطقی وسیع از استان خراسان، سیستان و بلوچستان، استان مركزی، اصفهان و بعضی دیگر از نواحی ایران رایج بود. اما سازمان ملل از یك سو ایران را تهدید به قطع كمكهای اقتصادی و بینالمللی كرد و از طرف دیگر اعلام داشت در صورت منع كشت خشخاش وامهای بلاعوض قابل توجهی در اختیار ایران قرار خواهد داد.
دولت ایران به عنوان یك عضو سازمان ملل متحد چارهای جز امتثال خواستههای سازمان ملل نداشت. اما تجارت پر سود تریاك در ایران حامیان قدرتمند خود را داشت.
تا زمانی كه كشت تریاك در ایران قانونی بود همهی برادران و خواهران شاه همچون كشاورزان عادی به كاشت این گیاه افیونی سرگرم بودند.
من زیاد از جزئیات كار آنها آگاه نبودم تا این كه ماجرای اعدام «دایی قاسم همدانی» پیش آمد.
موقعی كه «دایی قاسم» كلان قاچاقچی مواد مخدر ایران در دژ مستحكم خود در شهر همدان دستگیر و به تهران انتقال داده شد. من از فرح سئوال كردم كه چطور تا این تاریخ پلیس و نیروهای امنیتی ایران از وجود این دژ مستحكم كه در وسط شهر همدان است بی اطلاع بودهاند؟
«دایی قاسم» برای خود قلعهای نفوذناپذیر در وسط شهر همدان داشت كه در برابر هجوم تانك هم مقاوم بود!
دخترم فرح ضمن تأكید بر این نكته كه بهتر است دیگر اسم «دایی قاسم» را بر زبان نیاورم چون اطلاعات دقیقتری داشت به من گفت: “آقای دایی قاسم همدانی یك فروشندهی عمده بوده و در همهی این سالها تریاكهای متعلق به غلامرضا پهلوی و اشرف را در جهان توزیع میكرده است!”
غلامرضا، محمود رضا و اشرف هم قبل و هم بعد از ممنوعیت كشت تریاك در ایران دارای صدها هكتار زمینهای مزروعی بودند كه فقط در آنها خشخاش كشت می شد!
درآمد هنگفت غلامرضا و شریكش اشرف تنها از كشت خشخاش به دست نمیآمد. آنها با همكاری فرمانده كل ژاندارمری كشور تریاكهای مكشوفه از قاچاقچیان در مبادی مرزی را هم صاحب میشدند!
ارتشبد غلامعلی اویسی ـ فرمانده كل ژاندارمری ـ در تجارت تریاك با غلامرضا پهلوی مشاركت و همكاری نزدیك داشت و هر چه تریاك در مرزهای كشور كشف میشد به انبار مخصوص اویسی منتقل میشد و در این انبار كارگران افغانی اویسی تریاكها را مالیده و عمل میآوردند!
اویسی این تریاكها را تحویل غلامرضا و شریكش اشرف میداد و هم وزن تریاكهای كشف شده شیرهی خرما و مواد رنگی تركیب شده با آرد و امثالهم را در كیسه میكرد و تحویل بازرسان (بازرسانی كه توسط خود او تعیین شده بودند!) میداد تا معدوم كنند!
تا زمانی كه دایی قاسم همدانی زنده بود این تریاكها را تحویل او میدادند و دایی قاسم كه چیزی در حد «پدر خواندهی» مافیای ایتالیا در بین قاچاقچیهای ایرانی بود تریاك و هروئین دریافتی از غلامرضا و اشرف و اویسی را به خارج از كشور میرساند و به دلار تبدیل میكرد.
من این داستانها را باور نمیكردم و در حقیقت سعی میكردم با خود فریبی آنها را نپذیرم تا این كه چندبار در میهمانیهای دربار، دایی قاسم همدانی را كه مردی متوسط القامه سیهچرده بود، دیدم. دایی قاسم دارای شبكهی وسیعی از قاچاقچیان در سراسر كشور بود و توزیع و صدور این كالای مرگبار را اداره میكرد.
غلامرضا و اشرف حتی یك اتومبیل ضد گلوله برای دایی قاسم خریداری و به وی اهدا كرده بودند. اشرف این قاچاقچی زبده را «دایی» صدا میكرد (!) و من وقتی صمیمیت دایی قاسم را با اشرف و غلامرضا دیدم مطمئن شدم مطالبی كه پیرامون تجارت مرگبار غلامرضا و اشرف بر سر زبانها است حقیقت دارد. (و یا این كه بخشی از حقیقت است!)
در حوالی سال 1350 ناگهان خبر دستگیری دایی قاسم منتشر شد و در زمانی كوتاه او را اعدام كردند!»
در این مورد دو خبر ضد و نقیض به گوش میرسید. عدهای میگفتند: «محمدرضا از فعالیتهای دایی قاسم خشمگین شده و دستور دستگیری و محاكمهی او را صادر كرده است» عدهای دیگر میگفتند: «دایی قاسم در معاملات تریاك سر شاهپور غلامرضا و اشرف كلاه گذاشته و دستگیری او با اشارهی غلامرضا و قبل از او، اشرف بوده است».
خانم فریده دیبا ( مادر زن شاه) در صفحات متعددی از كتاب خاطراتش غلامرضا پهلوی را به مال اندوزی، خست و سوءاستفادههای كلان مالی متهم میكند و از جمله در ذیل صفحهی 247 كتاب خاطراتش مینویسد: «غلامرضا بازرس كل ارتش شاهنشاهی بود و این اواخر درجهی سرلشكری داشت. این بازرس كل روزی چند ساعت از وقت خود را صرف بازرسی از دوایر ارتش میكرد و آن طور كه دوست عزیزم ارتشبد حسین فردوست تعریف میكرد: «فقط به بازدید از دوایر مالی ارتش میرفت و به هر ترتیبی بود سهم خود را از اختلاس و سوءاستفادههای مالی رایج به ارتش و خریدهای مربوط به ارتش به دست میآورد».
برای مثال ارتش همه ساله مقادیری عظیم برنج،روغن، بنشن و مواد غذایی و نیز البسه برای صدها هزار ارتشی و نیروی وظیفه خریداری میكرد.
غلامرضا در مقام بازرس كل ارتش ترتیبی میداد تا این خریدها از بازرگانان و تجاری صورت پذیرد كه به غلامرضا درصد حق و حسابهای كلان میدادند! به سایر امور ارتش كوچكترین توجهی نداشت. این اواخر فرزندش (بهمن) را هم دستیار خود كرده بود ودر لفت و لیسهای كلان او را نیز شركت میركد. دخالت دیگر غلامرضا، به عنوان بازرس كل ارتش، دخالت در امور مربوط به عزل و نصب فرماندهان بود. به گونهیی كه در عزل و نصب فرماندهان ارشد نقش اول را ایفا میكرد و برای دادن درجه و نشان و مدال حق و حساب میگرفت ...»
در مورد پول دوستی و خست بیمارگونهی «غلامرضا پهلوی» در كتاب خاطرات شعبان جعفری (شعبان بیمخ) هم مطالبی ذكر گردیده است. شعبان جعفری (از عوامل خیابان كودتای 28 مرداد 32) ضمن مصاحبهای با خانم هما سرشار ، روزنامهنگار قدیمی كه متن كامل آن در كتابی تحت عنوان «خاطرات شعبان جعفری» آورده شده است در مورد سودجویی و حق و حساب گرفتن غلامرضا پهلوی میگوید:
«هما سرشار: میانهتان با شاهپور غلامرضا چطور بود؟
شعبان جعفری: وای ، وای ما چه بساطی داشتیم تو مملكت با ایشون!
س: چه بساطی داشتید؟
ج: خب ماایشون رو به خاطر پستی كه داشت زیاد میدیدیم دیگه!
س: بعد از انقلاب چطور؟
ج: نه والا من هیچ ندیدم. تا آدم پیدا كنه یه چیزی میخواد!»
اكثر بازماندگان و رجال و سردمداران رژیم گذشته و اعضای خانوادهی پهلوی كه در غربت كتابهای خاطرات خود را منتشر كردهاند از غلامرضا به بدی نام برده و او را فردی از نظر روانی بیمار و فوقالعاده مادی معرفی كردهاند . علاوه بر این او درست شبیه كركس و لاشخور كه از پس مانده ی غذای دیگر جانوران استفاده میكند به معشوقههای شاه نیز دستاندازی میكرده است!
خانم پروین غفاری هنرپیشهی سابق فیلمهای فارسی كه در نوجوانی (16 سالگی ) به دام شاه افتاد و پس از طلاق گرفتن فوزیه مصری (اولین هسمر شاه) به عنوان معشوقهی رسمی او وارد دربار شاهنشاهی و كاخ سعدآباد شد در كتاب خاطراتش (در دام شاه ـ تا سیاهی) مینویسد؛ زمانی كه معشوقهی شاه بوده است غلامرضا پهلوی او را به بهانهای به اقامتگاه خود كشانده و به وی دستاندازی كرده است.
مادر فرح پهلوی در صفحه 506 خاطرات خود اینگونه مینویسد:
«پس ازمرگ « تاج الملوک» جنازه او روی زمین ماند وهیچ کدام ازبازماندگان خانواده پهلوی حاضر نشدند مراسمی برای خاکسپاری او برگزار و هزینه کفن و دفن او را بپردازند. نهایتا فرح که درپاریس زندگی میکرد 5 هزاردلار برای غلامرضا پهلوی که درامریکا بود فرستاد تا ملکه تاج الملوک را دفن کند. غلامرضا این 5 هزاردلاررا به جیب زد وخرج خاکسپاری تاج الملوک نکرد و جنازه به عنوانبیبضاعت توسط شهرداری نیویورک به خاک سپرده شد. دکترلاجوردی که درمراسم خاکسپاری حضور داشته است میگوید تاج الملوک به عنوانبیخانمان (Home Less) بدون هیچگونه تشریفات و یا کفن و یا تابوت همراه با تعدادی ازالکلیها ومعتادانی که طی آن هفته درگذشته بودند دریک گورجمعی به خاک سپرده شد.»
موقعی که ملکه مادر در بیمارستان نیویورک بستری بود بر سر جواهرات او بین شمس و اشرف از یک سو و غلامرضا از سوی دیگر درگیری و دعوا پیش آمد و معلوم شد شمس به اندازه 15 میلیون دلار جواهرات ملکه مادر را ربوده است. اشرف در این میان راه حل را پیشنهاد کرد و قرار شد جواهرات را به شهرام بدهند تا او بفروشد و پول را بین فرزندان ملکه مادر به نسبت تقسیم کند!
شعبان جعفری در كتاب خاطراتش میگوید غلامرضا پهلوی در لوسآنجلس زندگی انگلی سابق خود را ادامه میدهد و مرتبا به ایرانیان پول و پلهدار آنجا آویزان است تا مشروب مجانی بخورد و تریاك مجانی بكشد!
در حال حاضر غلامرضا پهلوی در محلهی میلیاردهای معروف آمریكا (بورلی هیلز ـ كالیفرنیا ـ لوسآنجلس) در ویلای مجللی بر بالای تپهای مشرف به هالیوود زندگی اشرافی و شاهانهای دارد. او مالك امپراطوری بزرگی از شركتها و مؤسسات پولساز در آمریكا و اقصی نقاط جهان است كه ادارهی آنها را بهمن فرزند ارشدش به عهده دارد.
غلامرضا پهلوی همچون گذشته از فعالیتهای سیاسی به دور است و به عشق مورد علاقهاش كه همانا جمعآوری پول میباشد اشتغال دارد .... .
منابع نوشتار:
*. مفاسد خاندان پهلوی - شهلا بختیاری – تهران – مرکز اسناد انقلاب اسلامی - آذر 1384
*.برادران شاه - احمد پیرانی - چاپ اول ـ تهران ـ نشر به آفرین ـ 1382
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}